به مناسبت 29 خرداد چهلمین سالروز خاموشی علی شریعتی : "شریعتی معلم پرسش گری "

ساخت وبلاگ

عادت کردن به تفکر بزرگترین نیاز جامعه ی ماست/ متاسفانه مدت زیادی است که قدرت " اندیشیدن " از جامعه ی ما گرفته شده ،ایمان دارد اما اندیشه ندارد و ایمان بدون اندیشه به صورت یک تعصب کور است و اگر واقعیت آن ایمان یک حقیقت مسلم هم باشد ، وقتی وارد ذهن کسی می شود که ذهنش منجمد است ، آن حقیقت هم منجمد خواهد شد و خواهد مرد/ جامعه ی ما به خصوص جامعه ی مذهبی ما ،خیلی زیاد احتیاج به اندیشیدن و نفس اندیشیدن دارد و عادت کردن به اینکه بپرسد.چرا ؟ و هرچه می شنود بتواند اعتراض ،سئوال ، نقد ، ارزیابی و خوب و بد کند و بتواند به گوینده ی این سخن خطاب کند که :" دلیلش را بیاور و سند را نشان بده و منطق سخن و عقیده ات را برای من روشن کن"/ " وقتی ملتی به تفکر آغاز کرد ، هیچ قدرتی پیروزی او را نمی تواند سد کند."/ از سال تحصیلی 44-45 شریعتی تدریس در دانشگاه مشهد را آغاز می کند و تا 29 خرداد سال 56 به طور مداوم می گوید و می نویسد و اندیشه پردازی می کند/ شریعتی از نوجوانی وارد دانش سرای مقدماتی معلمان می شود و نقش دانشجویی - معلمی را تا پایان عمر حفظ می کند/ او خود بارها تاکید می کند که در نقش یک معلم و آموزگار از پیرامون خود می آموزد و الهام می گیرد و دانسته ها و اندوخته های خود را بازبان و قلم با دیگران به اشتراک می گذارد/ شریعتی به علت برخورداری از روحیه ی " مداقه گری ، قالب شکنی ، خروج از رسمیت های معمول تحمیلی و هنر ترکیب بندی ایرانی ، هرگونه دانشی که اخذ می کرد، بار دیگر آن را در کارخانه ی فکری خود مورد پردازش قرار می داد و از همین رو از قوه ی هاضمه ی خاصی در اخذ و پردازش مفاهیم داشت/ شریعتی از بازگشت به خویش ( شناخت هویت و ناخودآگاه قومی ،ملی و دینی ایرانیان )  و نه بازگشت به گذشته و ارتجاع و قرون به تاریخ سپرده شده و وانهادن تعقل و تفکر می گوید و از رویکرد به عصر مدرن ( تجربیات بشر امروز و راهکارهای جدید و بهره گیری در حل بحران های زمان) و نه سکوت و سکون و انجماد و تعطیلی پرسش گری و تجزیه و تحلیل در برابر انوار خیره کننده ی آن می گوید/ او یک پرسش گر خستگی ناپذیر بود/ هرکسی مسئول تعقل و تفکر است - که همه ی ما مسئول تعقل و تفکریم - نه تنها عالم و محقق/ کار ما ابلاغ "حقایق مسلم " نیست ، کار ما تفکر در حقایقی است که موظف به " تفکر " در آن هستیم و اندیشیدن و کوشش برای "فهم " هر چه بیشتر ، و هر "روز " بیشتر. "

دکتر شریعتی معلم پرسش گر و نقاد

  "مسئله ای است که به عنوان مسئله ی فرعی مطرح است ، ولی اصلی تر است و آن "عادت کردن به تفکر" است.
عادت کردن به تفکر بزرگترین نیاز جامعه ی ماست ؛ برای این که وقتی هرکار دیگر اجتماعی یافرهنگی یا اقتصادی یا حتی سیاسی یا مذهبی و اعتقادی و اخلاقی - هرچه باشد - ارزش دارد و امکان دارد و وقتی ممکن است به نتیجه ی عملی برسد، که اصلا "یک ملتی عادت به تفکر کرده باشد" و "اندیشیدن " را بیاموزد و بداند .متاسفانه مدت زیادی است که قدرت " اندیشیدن " از جامعه ی ما گرفته شده ،ایمان دارد اما اندیشه ندارد و ایمان بدون اندیشه به صورت یک تعصب کور است و اگر واقعیت آن ایمان یک حقیقت مسلم هم باشد ، وقتی وارد ذهن کسی می شود که ذهنش منجمد است ، آن حقیقت هم منجمد خواهد شد و خواهد مرد.

این است که جامعه ی ما به خصوص جامعه ی مذهبی ما ،خیلی زیاد احتیاج به اندیشیدن و نفس اندیشیدن دارد و عادت کردن به اینکه بپرسد.چرا ؟ و هرچه می شنود بتواند اعتراض ،سئوال ، نقد ، ارزیابی و خوب و بد کند و بتواند به گوینده ی این سخن خطاب کند که :" دلیلش رابیاور و سند را نشان بده و منطق سخن و عقیده ات را برای من روشن کن" .اگر به این مرحله رسید ،به مرحله ای که "کلاس " بتواند بگوید چرا ؟، جامعه بتواند بگوید چرا؟ ، مرحله ای بسیار بزرگ و عامل و ضامن نجات جامعه است.
به قول ولتر :" وقتی ملتی به تفکر آغاز کرد ، هیچ قدرتی پیروزی او را نمی تواند سد کند." ( علی شریعتی.م.آ.18ص5و429 خرداد 96 )

درست چهل سال است که از درگذشت علی شریعتی در 29 خرداد 56 در حومه ی لندن می گذرد. شریعتی نزدیک به چهل و چهار سال در این جهان زیست و آثار شفاهی یا نوشتاری زیادی از خود برجای گذاشت .آثاری که پس از گذشت چهاردهه از درگذشت او همچنان محل نظر و گفتو گو و حتی چالش و مناقشه است.بیست سال نخست عمر او مانند عمر طبیعی هر انسانی صرف رشد و تحصیل شد،ایام جوانی اش مصادف شد با نهضت ملی شدن صنعت نفت و پیوستن به حامیان دولت ملی دکترمحمدمصدق در کنار پدر و سپس دوره ی زندان به اتهام عضویت در نهضت مقاومت ملی.

زندگی فکری و قلمی شریعتی پس از ورود به دانشکده ی ادبیات مشهد و اعزام به فرانسه برای ادامه ی تحصیل آغاز می شود و در حقیقت در دانشگاه پاریس با جهان جدید از نزدیک آشنا می شود.آموزش در نزد استادانی که هریک پایه گذار مکتبی جامعه شناسی یا ادبی یا سیاسی و اجتماعی در جهان بودند ، افق های تازه ای تازه ای به روی وی گشود و او باکوله باری از دانسته هاو تجربیات جدید وارد کشور شد.از سال تحصیلی 44-45 شریعتی تدریس در دانشگاه مشهد را آغاز می کند و تا 29 خرداد سال 56 به طور مداوم می گوید و می نویسد و اندیشه پردازی می کند. در طی این مدت 10 الی 12 ساله نیز باز تجربه ی زندان و یا خانه نشینی را داشته است که چنانچه از وقت و فراغت او کسر کنیم شاید به زحمت دوره ی آرامش قلمی و فکری او را هشت سال ارزیابی کرد.
در چنین شرایطی شریعتی با نبوغ خاصی که حاصل تعلق داشتن به خاندانی اهل علم و دانایی و تعالیم پدر و تلاش های بی وقفه ی خود بود ،توانست در ایران و جامعه ی ایرانی نشانه های از اندیشه و فکر به جا بگذارد که بسیاری را تا پیش از آن با چنین آموزه هایی انس و الفتی نبود.شریعتی در باب تاریخ ، دین ، ایران و اسلام ، تمدن جدید ، انسان و انسان شناسی و نیازهای انسان مدرن گفت و نوشت .

برخی از این آثار در اسارت زمان و مکان خود هستند و پاسخی برای نیاز مشخص در زمانه ی مشخصی بودند و برخی دیگر می تواند و توانسته است همچنان در زمان حضور داشته باشد.در درک آثار شریعتی باید به نقشی که او برای خود قائل بود توجه کنیم .شریعتی از نوجوانی وارد دانش سرای مقدماتی معلمان می شود و نقش دانشجویی -معلمی را تا پایان عمر حفظ می کند.

او خود بارها تاکید می کند که در نقش یک معلم و آموزگار از پیرامون خود می آموزد و الهام می گیرد و دانسته ها و اندوخته های خود را بازبان و قلم با دیگران به اشتراک می گذارد.

شریعتی هیچ گاه سخنان و ایده های خود را نه کامل ترین سخن دانست و نه آخرین سخن ،بلکه بر این نکته ی محوری همواره تاکید کرد که کلام و اندیشه ی او حاصل دانش و تجربه ی خود اوست که در مقام یک شهروند ایرانی صاحب کرسی دانشگاه عرضه می شود.

شریعتی در مقام معلمی در عمل نیز علم و تجربه اندوزی را به روش آزمون و خطا طی کرد و به دفعات حاصل تجربیات و دانسته های خود را مورد مداقه ،تجدید نظر و داوری انتقادی قرار می داد.سیر تغییر و دگردیسی او در باب "دموکراسی متعهد که در پنج سال پایانی عمر به دموکراسی( جمهور )مردم رسید و یا منحنی تفکر در شناخت طبقه ی روحانیت از دهه ی چهل تا سال های پس از تعطیلی حسینیه ی ارشاد و خانه نشینی در دهه ی پنجاه ، و یا آسیب شناسی شریعتی از علل انحطاط جامعه ی ایرانی که نخست مبتنی بر امری بیرونی و خارجی ( استعمار) و سپس داخلی (استبداد) بود و در نهایت به نشانه شناسی آسیب فرهنگی یعنی (استحمار) یا همان فقدان آگاهی و دانش و خرد منتهی می شود حاکی از تغییر و تکامل و نقد خود او از نظریات خود و درس آموزی و تاثیر پذیری از محیط پیرامونش است .

شریعتی به علت برخورداری از روحیه ی " مداقه گری ، قالب شکنی ، خروج از رسمیت های معمول تحمیلی و هنر ترکیب بندی ایرانی ، هرگونه دانشی که اخذ می کرد، بار دیگر آن را در کارخانه ی فکری خود مورد پردازش قرار می داد و از همین رو از قوه ی هاضمه ی خاصی در اخذ و پردازش مفاهیم داشت.

عرفان وجودی که حاصل تجربه ی زیست او از عرفان ایرانی و اگزیستانسیالیسم وجودی یاسپرس است ، عدالت خواهی ریشه در تاریخ ایرانی از قیام مزدک تا نهضت های عدالتخواهانه قرن بیستم و آزادی خواهی بوداگونه ای که از اگزیستانسیالیسم سارتر نیز تاثیر گرفته است ، نشان از دستگاه فکری دارد که هم ریشه در تاریخ دارد و هم در دنیای مدرن می زید .

نوشتار نوروز شریعتی نمونه ی بارزی از این رفت و برگشت شریعتی به تاریخ ایران و تاریخ زمانه و عصر خود می باشد.نوروز شناسی شریعتی به وضوح این تفکر " ملی - دینی و معنوی - و عصری و مدرن او را آشکار می کند.

  شریعتی از بازگشت به خویش ( شناخت هویت و ناخودآگاه قومی ،ملی و دینی ایرانیان )  و نه بازگشت به گذشته و ارتجاع و قرون به تاریخ سپرده شده و وانهادن تعقل و تفکر می گوید و از رویکرد به عصر مدرن ( تجربیات بشر امروز و راهکارهای جدید و بهره گیری در حل بحران های زمان) و نه سکوت و سکون و انجماد و تعطیلی پرسش گری و تجزیه و تحلیل در برابر انوار خیره کننده ی آن می گوید.

دکتر عبدالکریم سروش که خود از منتقدین دکتر شریعتی بوده است سخنی به راستی قابل تامل در ارزیابی کارنامه ی فکری شریعتی دارد که طرح دوباره ی آن در این نوشتار خالی از فایده نیست .سروش می گوید فارغ از موافقت ها یا مخالفت ها با شریعتی و درستی یا نادرستی ، کاربردی یا غیر کاربردی اکنونی همه یابرخی از اندیشه های شریعتی و گزاره هایی که او ارائه کرد ، ما باید به پرسش هایی که شریعتی طرح کرد بیندیشیم و نه پاسخ های او.چرا که پاسخ ها ممکن است درست باشد یا نادرست ، در دوره ای کاربردی بوده باشد و اینک منسوخ شده ، کامل بوده باشد یا ناقص ، قابل بهره گرفتن و درس آموزی باشد و یا تاریخی شده و بلا استفاده . شریعتی در برابر انسان ایرانی پرسش هایی نهاده است که او را به گشودن راه های نرفته و جدید فرا می خواند .پرسش از انسان و نقش او در تاریخ ، پرسش از اختیار و جبرهای حاکم بر انسان و تاریخ ، پرسش از بود و نبود تاریخ و هویت گذشته ی ما در زیست امروزی ، پرسش از نقش دین و معنویت یا روحانیت در تاریخ بشر ، پرسش از نحوه ی حضور ما و کمیت و کیفیت وجود ما در سازندگی تاریخ امروز و فردای بشر و تمدن جدید، پرسش از نیازهای وجودی و ابدی بشر و پاسخ هایی که بدان داده است و...

اکنون شریعتی چهل و چهارساله در رفتنش و در مرگ نیز چهل ساله شد. او را باید در سیر تکاملی زیستش مورد سنجش و داوری قرار داد .تاریخ زندگی او را نیز باید از ابتدا به آخر خواند و نه از دهه ی نود به دهه ی چهل یاپنجاه .او همچون همه کامیابی ها و ناکامی هایی داشته است ،اما در یک چیز نمی توان تردید کرد که او یک پرسش گر خستگی ناپذیر بود و پرسش های جدیدی به فراخور تجربیات خود برای ایرانیان طرح کرد.

روح نا آرام او حتی وقتی تصمیم به خروج از ایران در 26 اردیبهشت 56 گرفت با هدف تلاشی دیگر در مغرب زمین برای پی گیری پرسش های خود و یافتن پاسخ زمانه و عصری برای آنها بود.این پرسش ها و آن پاسخ ها هیچ کدام را پایانی نیست .تاریخ و بشرآینده همچنان در سودای بهبودی زیست خود و کرامت انسان و برخورداری از زیستی که بهره ی بیشتری از حق انتخاب و آزادی و پرسش گری ، حق برخورداری از فرصت های برابر بیشتر و کاستن از تبعیض ها و بی عدالتی ها ، و حق برخورداری از آرامش و رنج کمتر توام با تعالی روح و روان است . هر یک از ما نیز بکوشیم سهمی هرچند بسیار اندک در این سیر تکاملی کاروان بشری ایفا کنیم.

در پایان این نوشتار بجاست که گفته ی دیگری از آن معلم مهاجر دور از وطن که  همچنان در آرزوی بازگشت و خفتن در حیاط حسینیه ی ارشاد تهران است بیاورم...
"اول اینکه شما خیال نکنید آن چه را که این جا من طرح می کنم ، عبارت است از "حقایقی" که در خواب یا دربیداری به من الهام می شود.
نخیر .اینها مسائلی است که مانند هر عالم ،متفکر و نویسنده ی دیگر ، در هر سطحی (پایین ترین سطحش یا بالاترین سطحش ،فرق نمی کند، هرکسی مسئول تعقل و تفکر است - که همه ی ما مسئول تعقل و تفکریم - نه تنها عالم و محقق) ، "بدون ادعای تحقیق و علم و اعلمیت و جامعیت تعقل و تفکر می کنم" ، و براساس طرز تفکرم و استعداد و تصوری که دارم ،" نظری" را استنباط می کنم ، و به میزان "محدودی" که می توانم درک کنم و بر اساس نیازی که نسل خودم ، طبقه خودم و زمان خودم دارد ، می گویم و این گفتن - یعنی من این طوری می اندیشم ، "من فعلا این طوری مسئله را فهمیدم "- به این معنا نیست که من "حقیقت "را کشف کرده ام ؛ بلکه من این را این طور می فهمم ، تو چه جور می فهمی ؟تو هم به همان اندازه ی من مسئولی که مسئله ای را که طرح می کنم ، رویش فکر کنی ، کار کنی . اگر واقعا نظر تازه ای داری به من بگویی ، من را هدایت کنی ، تقویت کنی ، این اندیشه را تکامل ببخشی .خود من هم وقتی که می گویم ، به معنای این نیست که لااقل برای خودم یک" قطع و یقینی "است ؛ این یک "نظر" است .
یعنی" تا وقتی زنده باشم و تفکر بیشتر کنم "، احتمالا این هست که این نظر "تغییر "پیدا کند، از اصل" عوض" بشود ، خودم" رد "بکنم ، یا این که" اصلاحش" کنم یا این که "بهترش" کنم ، یا این که  "عمق "بیشتری به آن بدهم ، یا این که به طور دیگر" تعبیر" کنم - این ها همه هست.به هرحال ، کار ما ابلاغ "حقایق مسلم " نیست ، کار ما تفکر در حقایقی است که موظف به " تفکر " در آن هستیم و اندیشیدن و کوشش برای "فهم " هر چه بیشتر ، و هر "روز " بیشتر. "
( علی شریعتی /م.آ 19 ص  315 )
و درسی هم از او در کار معلمی و تدریس که :"از دانشجویان خواسته ام که هرگاه ابهام یا ایرادی در سخنم می یابند، جمله ی مرا در زبانم بشکنند و سئوال یا انتقادشان را طرح کنند تا کلاس درس از صورت کلاس "املاء" به در آید تا نقص شیوه ی تعلیم جدید ما که ضعف "روح انتقاد" و فقدان "مباحثه " است جبران گردد، چه به اعتقاد من ، رسالت دانشگاه - به خصوص در علوم انسانی که دانشجو می تواند بامراجعه مستقیم به مآخذ، دانستنی ها را فرا گیرد - "پروردن ذهن "است نه "انباشتن ذهن".باید "روح نقد" و شیوه ی تحقیق و "گستاخی تشخیص"  و وسعت بینش و باریک شدن در مسایل و قدرت ارزیابی و سنجش و در یک کلمه "بینش علمی" به دانشجو آموخت و حافظه رابه خود او واگذاشت تابه میزانی که به کارش می آید پرکند.

( "علی شریعتی .م.آ 35 ص  232  )

دکتر شریعتی معلم پرسش گر و نقاد


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

صدای معلم | کل مطالب...
ما را در سایت صدای معلم | کل مطالب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sedayemoallem بازدید : 125 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 4:44